اسماعیل بن عباس هاشمی میگوید:
در روز عیدی به خدمت حضرت جواد(ع) رفتم،از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم.
حضرت سجاده خود را بلند کرد،از خاک قطعه ای از طلا گرفت.
یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد.
آن را به من عطا کرد.من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود.
اثبات الهداه،ج۳،ص ۳۳۸ - بحارالانوار،ج ۵۰ ،ص ۴۹
مدینه المعاجز،ج ۷،ص۳۷۳
موسوعه الامام الجواد(ع)،ج۱،ص۲۵۳